سلام طاها ی گلم خواستم قبل از همه چیز یه توضیح در باره ی اون همه غیبتی که داشتم بدم. عزیز دلم من تو آخرین روزهای بارداری آنفولانزای شدیدی گرفتم که مجبور شدم نزدیک ۱۰ روز برم خونه ی مامان جی برای استراحت،روز آخر که شبش اومدم خونه صبح همون شب که میشه ۹۳/۱۱/۲۸ پسر دایی بابا جون(بابای بابا فرهاد) فوت شده بود و بابا فرهاد با باباجی و مامان جی رفتن وادی رحمت برا تشییع جنازه. قرار بود پنجشنبه سی ام بهمن برم بستری،ولی شما نتونستی دو روز دیگه تحمل کنی و سه شنبه بیست وهشتم همین ماه مجبور شدیم بریم بیمارستان برا بستری. و اما اندر حال بنده در بیمارستان وقتی آماده شدیم و رفتیم به سمت اتاق عم...